این همانی

این همانی 

دستم ز دست دوست رها گر شود ، چه غم

دارم چو جان دوست به جانم ، چه غم

چون روح و جسم و قبر و قیام و رکوع اوست 

من این همانی ام چه چو دریا شوم چه نم