نظر شما در مورد نظرات عباس تبریزیان در خصوص طب سنتی چیست ؟

❓پرسش
پاسخ حجت‌الاسلام سیدمحمدعلی ایازی به سوءاستفاده عباس تبریزیان از دین:
هیچ فقیهی چنین جرأتی ندارد مگر بخواهد برای طب، دستگاهی قداست‌آور و دکان درست کند

درباره طب اسلامی دو نکته اساسی باید مورد توجه قرار گیرد، تا ثابت شود که ما چیزی به نام طب اسلامی داریم:
نخست:
ثابت شود در دین اسلام به جز دستوراتی کلی در جهت رعایت بهداشت و سلامت، دستوراتی در جهت چگونگی درمان بیماران آمده است و این دستورات امروز مشکل بیماری‌ها را درمان می‌کند. مثلاً اگر کسی امروز دچار گرفتگی عروق شد، با دستوراتی از قرآن و حدیث می‌توان درمان کرد، و در نتیجه به اسلام نسبت داد که نظام درمان قلب و عروق چنین است. این معنا بسته به اثبات چنین تعالیم معتبری از سوی شرع است.
در قرآن که چنین دستوراتی نرسیده است و حتی درباره عدد رکعات نماز و خصوصیات روزه نرسیده است تا چه رسد به‌ نظام پزشکی و این امر در مرتبه دوم رسیدن روایاتی معتبر و اطمینان آور از پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام است، در صورتی‌ که روایاتی که منسوب به پیامبر و ائمه در این‌گونه از کتاب‌ها نقل شده، منابع معتبری نیست و علمای اسلامی به‌ صورت مفصل این کتاب‌ها را نقد کرده‌اند و از نظر دانشمندان علم حدیث این روایات تضعیف شده است.
بنابراین این‌که گفته ‌شده علم طب تماماً همانند علم فقه است، نوعی مغالطه است، علم فقه مستند به آیات قطعی قرآن و احادیث معتبر است و در این هزار سال از سوی عالمان بارها غربال شده است لذا مقایسه فقه با طب مقایسه‌ای غلط است و نشانه از خلط مسائل علمی با غیرعلمی است. هیچ فقیهی و عالمی آگاه به مصادر روایات، چنین جرأتی ندارد که بگوید علم طب تماماً همانند علم فقه است مگر بخواهد برای طب دم و دستگاهی قداست‌آور و دکان درست کند. اما این‌ که گفته ‌شده تکیه‌گاه طب اسلامی، قطع و یقین است و شک و گمان جایگاهی در طب اسلامی ندارد. سؤال این است که در این کتاب‌هایی که شما به نقل از مصادری مرسل و به نقل روایات را مستند کرده‌اید چگونه علم پیدا می‌شود در صورتی‌ که حدیث مصادر و سلسله سند آن درست باشد ظنی‌الصدور است.
اما اگر سخن از تجربه باشد، مبنای تجربه هم استقراء از موارد و نمونه‌ها است و استقراء حداکثر موجب علم جزئی خواهد بود. امروز پزشکان هم با همه دانش و تجربه خود چنین ادعایی ندارند، بلکه می‌گویند با توجه به مطالعات و تجربیات ما این مسئله به‌ دست‌ آمده است و در آینده بسا ممکن است، دانش پزشکی نکات و مسائل جدیدی را درباره آن مسئله کشف کند.

مسئله دوم و اساسی در بحث پزشکی اسلامی مشخص کردن قلمرو دین در مقام بیان مسائل پزشکی است. به این معنا که آیا وظیفه دین است که مسائل درمان بیماران را و چگونگی معالجه آنان را بگوید و یا به علم و تجربه بشر ارجاع داده است؟ روشن است که معارف قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام برای بیان عقاید و اخلاقیات و نسک است، اما این‌که دستگاهی برای علم پزشکی فراهم ساخته باشد و نظام درمان را به وجود آورده باشد و گفته باشد چگونه باید سلامت را حفظ، به‌ صورت خاص به‌ جز دستورات حداقلی، کرد و چگونه درمان کرد خود پیامبر و ائمه در روایات فراوان ارجاع به طبیب می‌داده‌اند و این نشان می‌دهد که قلمرو دین غیر از بیان مسائل پزشکی است. البته احکام پزشکی داریم اما احکام پزشکی مثل این‌ که اگر دست شما مجروح شد چگونه باید وضو گرفت و چگونه باید غسل کرد، ربطی به علم پزشکی ندارد. لذا اثبات نظام پزشکی قابل اثبات نیست.
البته در کنار نظام پزشکی جدید ما نظام طب سنتی را هم داریم، که منکر آن نیستیم، اما آن نظام که بسا مواردی از آن از قبل از اسلام و طب ایرانی و یونانی بوده و می‌تواند در جایی که به‌ صورت علمی ثابت شود تلفیق شود بحث دیگری است.

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

پاسخ
این جریان تخصصی بلکه فوق تخصصی است.
دوستان بدانند که علت کم پرداخته شدن به طب در اوایل اسلام سلامت همه‌گیر بوده است.
سلامت همگان مد نظر است نه درمان همگان.
اسلام که معجزه‌ی روی زمین است دستوراتش ضامن سلامتی است.
رفتن به دنبال درمان به جای تأمین سلامت، انحراف پرخرج و کم فایده است.