❓پرسش
سیره ی تربیتی آیتالله انصاری همدانی
مراقبت دقیق از حال شاگردان
حضرت آیتالله انصاری از شاگردان و دوستان سلوكش مراقبت تام داشت، رفتار و كردار آنها را همیشه تحت نظر داشت و سخنان او در جلسات عمدتاً ناظر به حالالت درونی دوستانش بود. یک بار در جلسه این حدیث معروف را بیان میكردند كه: صراط سه هزار سال راه سربالایی دارد، سه هزار سال سرازیری و…،
بعد از جلسه فرمود: منظورم راه سلوک بود كه این همه مشكلات را دارد و سخنانم ناظر به حال این سید ) شهید دستغیب(ره)) بود.
استاد کریم محمود حقیقی میگوید: در ماجرایی یادم میآید که شخصی از ایشان گله کرد که شما به فکر ما نیستید و مرحوم آقا جواب دادند: «یادت هست فلان روز در کوچه با کارد به شما حمله شد و جان سالم به در بردی؟ آنجا ما بودیم که مانع شدیم که کارد به تو نخورد و در سینهات فرو نرود.»
آقای علی محمود حقیقی میگفتند: «یکبار یکی از شاگردان میگفت: به من ذکری دادند که یک اربعین آنرا انجام دهم، روز سیام یا سیوپنجم بود که فرمودند: کافیه! اثر خودش را کرد. درحالیکه من خودم اصلاً متوجه نمیشدم و اثری نمیدیدم. بعد از حدود ده روز اثرات را خودم متوجه شدم. یعنی اثراتی که متوجه روح است را در آن مرتبه عالی متوجه میشدند، قبل از این که خود شاگرد آنرا درک کند.»
و آقای احمد انصاری میگوید: «ایشان قبل از تحولشان تا مقام استادی در علوم فقهی پیش رفتند. وقتی ورق برگشت و زندگیشان خط مشی عرفانی پیدا کرد، دیگر او خودش را صاحب اختیار هیچ چیزی نمیدانست و خودش را تماماً، در اختیار خدا قرار داده بود. همه را با آغوش باز میپذیرفت، میگفت: زندگی من وقف دوستانم است.»
«عبدالزهرا»
از آیتالله صافی نقل است که: حاج عبدالزهرا ابتدا یک شاگرد برقی بود یک جوان معمولی که خیلی هم پایبند به عبادات و زیارت و مجالس مذهبی نبود.
یک روز مرحوم انصاری همدانی در منزل مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی مهمان بودند حاج عبدالزهرا هم منزل آقا سید جمال گلپایگانی مشغول اصلاح سیمهای برق بود، مرحوم انصاری همدانی وارد اطاق میشوند و چشمشان به حاج عبدالزهرا میافتد که روی نردبان ایستاده و مشغول اصلاح سیمهای برق است.
به آقا سید محمد فرزند آقا جمال میگویند: این جوان هم از ماست، این درحالی است که مرحوم انصاری همدانی و حاج عبدالزهرا هیچگونه ارتباطی با هم نداشتند و اصلاً همدیگر را نمیشناختند.
آقا سید محمد میگوید پس بروم به او خبر بدهم تا بیاید با شما آشنا شود و ملاقاتی با هم داشته باشید. ایشان میفرمایند: الان وقتش نیست، 14 سال دیگر خودش میآید.
افرادی که شاهد قضیه بودند تاریخ میگذارند تا ببینند چه اتفاقی خواهد افتاد. میبینند وضع روحی حاج عبدالزهرا سال به سال دارد تغییر میکند، اهل مسجد و نماز جماعت شده، اهل زیارت شده، در جلسات دعا و توسل حاضر میشود، اهل نافله و نماز شب شده ، سال به سال انسش به عبادت و مناجات بیشتر میشود تا سال سیزدهم که دیگر شب و روز در حرم بود حرمش نه روز ترک میشد نه شب، مرتب در جلسات حاضر میشد.
یک مرتبه هم دیدند او غیبش زد، از هر کس سراغش را گرفتند، از او بیخبر بود تا بالاخره اطلاع پیدا کردند که عراق را ترک کرده و رفته همدان خدمت مرحوم انصاری همدانی و در وادی سیر و سلوک افتاده، تاریخ پیشگوئی را که نگاه میکنند میبینند سر همان تاریخی که مرحوم انصاری همدانی گفته بود، حاج عبدالزهرا به خدمت ایشان حاضر شده بود.
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
✅پاسخ
این چند نکته ما را بس است؛
راه سلوک سربالایی زیاد دارد!
به فکر دوستان خود باشید.
چله لزوما چهل روز نیست!
در اختیار خدا باش.
زندگیات را وقف کن.
گمشدهی امروز رسیدهی فرداست.
خیلیها از ما هستند گرچه خود غافلند!
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
❓پرسش
به فكر دوستان بودن به چه معناست؟
زندگی را وقف كردن یعنی چه؟
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
✅پاسخ
این جریان ربطی به ما ندارد، مال بزرگان است که دوستانشان را فراموش نمیکنند. فراموش نکردن، فرع بر اشراف است وقتی ما هیچ اشرافی نداریم فراموش نکردن معنی نمیدهد.
اما اینکه زندگی را وقف کنیم یعنی چه؟ اینها کار عاشقان است آنکه عاشق مردم بود، عاشق خدمت بود زندگیاش اتومات وقف میشود. نیازی به اینکه بخواهد اقدام خاصی بکند کار خاصی بکند ندارد. عاشق وقف معشوق است. والسلام.